رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

معنای زنده بودن من ٬ با تو بودن است

۱-چند وقتی است که چیزی نوشتم.آخه مگه می شه در کنار آقا رئیس وبلاگ چیزی گفت.هنوز هم می گویم خیلی سخته که تو این وبلاگ مطلب پست کنی.کسی مرا درک می کند!

۲-یه حدیث از امام علی پیدا کردم ٬ قابل توجه:
    شیعه ما همچون ترنج است٬ بویی خوش و باطنی نیکو دارد.
    دقیقا مثل وبلاگ ما.
۳-چند روز پیش تو یک روزنامه مطرح کشور از قول یک سیاست مدار معروف و دوست داشتنی    نوشته بود:در دوران ما زنده بودن و زنده زیستن سخت شده است.

۴- آن لحظه ای که بی تو سر آید مرا مباد!
   محمد امین

دلمون - پسرخاله - امشب - جلسه ای - ای کاش


یک ) دلمون خوشه وبلاگ تیمی داریم با تعداد ۹ عضو ! دریغ از یک مطلب که بدن. یا همشون با هم مطلب پابلیش میکنن به فاصله یک ساعت از هم! یا مثل این چند روز هیچ خبری نیست. امیر و یاسر که کلا وبلاگ رو ایگنور کردن. نصیر نمی دونم چرا مطلب نمیده. البته تقریبا میدونم. احتمالا در فلسفه وبلاگ و حسن و قبح ذاتی آن شک کرده است !

دو ) پسرخاله یه کم بهتره تا خدا چی بخواد. سحر تا چه زاید شب آبستن است...

سه ) امشب یک افطاری خیلی باحال و با صفا دعوت بودم . خیلی خوب٬‌ صمیمی ٬ تا مدتی بعد از افطار هم موندم. متوجه گذشت زمان نشدم. یک چیزی که بهش توجه کردم اینه که آدم جاهای مختلفی دعوت میشه و همه جا یک غذایی جلو آدم می گذارند برای خوردن٬ ولی صفا و صمیمیت و توجه میزبان هست که تفاوتهای اساسی ایجاد میکنه.

چهار ) یک جلسه داشتم خفن ! زیاد گرت و خاک کردم ! احساس می کنم به قضایا به صورتی متفاوت نگاه می کنم. متفاوت و البته با انصاف. این را از تفاوت حرفها و نگرشهای خودم نسبت به دیگران می فهمم. کی سرم رو به باد بدم خدا میدونه !!!

پنج ) ای کاش همیشه بودی ٬ همیشه. دائم ٬ تمام دقایق ٬ ‌همه جا...

منصور

خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

غمخوار کسی باش که غمخوار تو باشد

همراه کسی شو که خریدار تو باشد

 

پرده اول) صبح ماشینو دادم به پسرخاله م بره روبه راهش کنه بیاره (چون تو کار لوازم یدکیه) روز تعطیلم بود ، رفتم مدرسه. کارهای عقب افتادم رو انجام دادم و رسوندم. دو تا ملاقات با اولیاء ، دو تا جلسه، یک سوال رساندن همراه با استرس، یک جلسه نسبتا طولانی ، نشستن پای تلاوت کریم منصوری که قاری مدعو برنامه امروز مدرسه بود. عجب تلاوتی. حیف که بچه ها خیلی تو فضاش نیستن. سوره شمس رو میخوند و کسی حالی به حالی نمیشد. این برنامه صبح تا دم افطار من بود.


 پرده دوم) گرفتار سانسور شد !

 

پرده سوم) رفتم بیمارستان لبافی نژاد ، ساعت 8:30 شب. رفتم دیدن پسرخاله م که دوباره عمل داشته. طاقت ندارم که بنویسم چه عملی و چه شرایطی. فقط بگم که حال و روزی نداره. دعا کنید. این پسرخاله م خیلی با من رودربایستی داره و خیلی احترام میذاره. برام سخت بود که او را در آن حالت دیدم. درد بعد از عمل ودر حال  ناتوانی و درماندگی. نمی خواستم ببینه که من این حالتش رو دیدم . حتما براش سخته. مستاصلم. کاری نمیتونم براش بکنم. کسی دیگر هم نمیتونه. فقط پناه بر خدا می برم.

 

پرده چهارم) بعد از بیمارستان ٬ نیم کیلو لبوی داغ خریدم ٬ سرعت زیاد توی همت٬ اشک ریختن و گاز زدن به لبو و فکر کردن به ماجراهای امشب...

پرده آخر) دایره تردید ٬ نود ٬ یک چت طولانی و پرماجرا . خسته ام ٬ درب و داغونم...

منصور

اگر غم اندکی بودی چه بودی

 

- یک افطاری بین وبلاگی داشتیم. یک نفر از تیم طنین دل، یک نفر از تیم پیرهرات، یک نفر هم از تیم خبرنگارها ! خوب بود. سخنها راندیم و مسائل حل نمودیم.

 

- امشب که رسیدم خونه فهمیدم پسرخاله م دوباره در بیمارستان بستری شده. خوانندگان عزیز! برایش دعا کنید . سحر، افطار. خیلی نگرانم. این خبرها رو شب توی خونه به من میدن. چون شنیدن این اخبار اگر سر کار باشم روی کارم تاثیر میذاره و اگر در حال رانندگی باشم هم ناجوره.

ممنونم از دوستانی که حضوری یا تلفنی با من همدردی کردند و به من گفتند که می توانم روی کمک هاشون حساب کنم. و اگر هیچ کاری هم نباشه برای انجام دادن ( که اغلب اینجوره) همین حرف چقدر مایه دلگرمی و قوت آدم میشه.

 

- رئیس ! رئیس یعنی بی منطقی، یعنی هرچی از موضوع پرت تر باشی و نظرات و طرح های قضا قورتکی تر بدی ، مهمتر هستی ! یعنی حالیت نباشه چی به چیه ، بر خودت واجب کرده باشی که حتما یه زری بزنی ! رئیس یعنی به زیردستت یه ژیان بدی و ازش بخوای 140 تا تو اتوبان راه بره! یعنی هر از چندگاهی بیای و اعصاب همه رو بریزی بهم. رئیس یعنی هر روز یه دستور جدید بدی، یه گزارش تازه بخوای ، یه برنامه جدید طلب کنی و با این کار اینقدر به زیر دست ها فشار بیاری که دهنشون صاف بشه! رئیس یعنی دفاع از طرح و نظر مزخرف خودت ، ولو اینکه بیخود بودن و ناکارآمد بودنش صد بار ثابت شده باشه...

رئیس در سایه نشسته ست و مرا می نگرد...

 

- همه اینها هست ، ولی تو که باشی همه چیز سهل است، اصلا غمها  یکباره به کناره میرود...

 

منصور

شهر بنفش


بازم تموم شهر بنفش شد. اغراق نمیکنم. هرجا میری یه رنگه که به چشم میاد و اونم بنفشه. آره؛ این فصل همه جا اینجوریه. خیلی قشنگه. درخت های "جاکاراندا" با گلهای بنفششون همه را تو فصل جذب میکنند. وقتی از بالا که به پرتوریا نگاه میکنیم به نظر میاد یه پتوی بنفش تموم شهر را پوشونده.  


تو امتحان فیزیکمون یه سوال جالب بود که بد نیست شما هم بشنوید:

مقاومتی طراحی کنید که با تغییر دما تغییر نکند.

 

سر افطار دعا یادتون نره.

صادق