رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق - مفتی عقل درین مسأله لایعقل بود


دو چیز است که تا به حال هرچه سعی کرده ام درباره شان بنویسم نتوانسته ام: شب قدر و امام علی(ع). الان هم نمی خواهم و نمی توانم در این مورد بنویسم که می بینید و خواهید دید در همین چند سطر نیز دچار پریشان نویسی ام. فقط یک سوال: چرا قاتل امام علی (ع) اشقی الاشقیاست؟ در حالی که در تاریخ کسی مثل شمر هست که مقابل علی (ع) جنگید، در خیانت به امام حسن (ع) و شهادت او نقش اصلی بازی کرد و امام حسین (ع) را با دستان پلیدش به شهادت رساند. چرا او اشقی الاشقیا نیست؟

اگر تاریخ را ورق بزنیم (اگرچه تواریخمان هم از خدشه و نقصان کم بی بهره نیستند و یافتن اقوال معتبر برای استناد بسیار سخت و طاقت فرساست) یک صفت از مجموع صفات امام علی (ع) به عنوان راهبر و فرمانروای جامعه (امیرالمومنین) بسیار بارز است و آن چیزی جز عدالت نیست. راستی این را هم بگویم که نمی دانم چطور است که این همه نویسنده شیعه و غیر شیعه مسلمان در مورد او کتاب نگاشتند و مدح کردند و تحلیل ولی هیچ یک به این ایجاز آن مسیحی محترم نتوانست علت شهادت امام را بیان کند که: قتل فی محراب عبادته لشدة عدله. اساسا امام علی (ع) را می توان مظهر عدالت یا بهتر بگوییم تجسم عدالت در وجود یک حاکم دانست.

و عدالت این گم گشته ازلی بشر، فقط یک بار در طول تاریخ به مردمان رخ نمایاند و آن دوران خلافت امام علی (ع) بود. از دیگر سوی، عدالت صفتی خدائی است و اگر جسارت نباشد می گویم که عدالت بارزترین صفت خالق در خلقت است. ببینید که چگونه همه پیکانهای خلقت در کلام وحی به سمت قیامت نشانه رفته اند. چرا؟ چرا همواره عقاب و حشر در قرآن به ما یادآوری می شود و تک تک اعضاء جامعه بشری حوالت داده می شوند به روز داوری در کتب آسمانی؟ جز این است که محشر (که غایت مرحله حیات دنیوی است و از نظر فلسفی این غایت زمانی رخ می دهد که دنیای مادی به اوج کمال هدف گذاری شده خود رسیده باشد) بزرگترین آوردگاه عدالت است؟ پس می توان گفت عدالت مقدس ترین هدف اجتماعی خلقت نوع بشر است. حال معلوم می شود که چرا قاتل امیرالمومنین اشقی الاشقیاست، چون او قاتل عدل مجسم بود. لعنت خدا و خلق خدا بر او باد تا ابد ...

و روح علی (ع) -که زاده شد به کعبه و شهید شد به محراب- در شب قدر به ملکوت اعلی پرکشید تا ما نیز بدانیم که تقارنی هست بین لیلة القدر و عدالت.


محسن

بیایید تا تاریخ را تماشا کنیم

الهم انی اسئلک باسمک یا معین یا امین یا مبین یا مکین یا رشید یا حمید یا مجید یا شدید یا شهید( دعای جوشن کبیر)

روی تخته کلاسمون در مدرسه عشق نوشته بودند:
از خدا خواستن عزت٬ اگر بدهد نعمت٬ اگر ندهد حکمت.

می خواهم بمانم تا محبت را به انسان ها بیاموزم
بمانم تا عدالت را بر افرازم٬ بیفروزم
خرد را ٬ مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم.
به پیش پای فرداهای بهتر گل بر افشانم.
چه فردائی٬ چه دنیایی!
جهان سر شار از عشق وگل وموسیقی و نور است...(به مناسبت روز دانش آموز)  

امروز ۱۳ آبان بود روزی همراه با ۴ اتفاق مهم در تاریخ کشور ما٬ یکی سالروز کشتار دانش آموزان ٬ سالروز تبعید رهبر انقلاب ٬ سالروز تسخیر سفارت امریکا توسط دانشجویان و... .وقتی این وقایع با انتخابات ریاست جمهوری امریکا مصادف می شود چه می شود. 

محمد امین

شب قدر است و طی شد نامه ی هجر / سلام فیه حتی مطلع الفجر


در آستانه لیالی قدر هستیم- تا پایان این شبها وبلاگ کم کار میشود.

از خوانندگان عزیز التماس دعا داریم.

نصیر در مورد لیالی قدر باید مطلب میداد که نداد.

در شب قدر هم از خدا میخواهم که برقرار باشی٬ سلامت باشی و اینکه « باشی ».

منصور

بیماری من شد سبب پرسش دلدار - می میرم ازین غم که چرا بهترم امشب


دیروز بعد افطار رفتیم جیگرکی! نمی دونم آخه چرا من همچین کاری کردم!!!‌ اوضام ریخته بهم...امان از دوستان ناباب!

به انواع و اقسام دوستان جوانترم که وبلاگ دارند توصیه میکنم وبلاگ رو به حالت تعطیل در بیارند. درسها یواش یواش سنگین میشه و این کار ازشون خیلی وقت میگیره. فقط مطلب دادن نیست. وبلاگهای دیگه سرزدن٬ کامنت گذاشتن٬ جواب نظر دادن و... به نظر میرسه جمع کردنش معقوله. البته این تنها یک پیشنهاده و طبیعتا" تصمیم با خودشونه.

 

امشب توی هیات ، حرفهایی شنیدم که انگار سخنران حاضر کرده بود برای من! در ارتباط با اخلاق اجتماعی حضرت پیامبر(ص) مطالبی گفت که دیدم اوووووه! چقدر ما فاصله داریم. تصمیم جدی دارم حرفهایی که شنیدم رو از فردا بکار ببندم. هرچی باشه کار ما یه جورایی شبیه کار انبیاست دیگه !

 

دو سه روزه یک موضوعی که برای یکی از عزیزانم پیش اومده ، فکرم رو تا حدی مشغول کرده. تا حالا که نتونستم کمکی بکنم. دعا کنید در ادامه بتونم.

 

احساس میکنم وبلاگ ما خیلی خشکه! نه عکسی ، نه صدایی. فقط مطلب و مطلب و مطلب. امیدوارم پشتیبان فنی یه کاری بکنه.

 

دو شب پشت سر هم سحری خواب بمونی آی حال میده ! تهجد زیادیشم بده! آدم در طول روز گرسنه می مونه!!!

 

تو محله ما، یک نفر همراه پسر 6 سالش تصادف کردند و از دنیا رفته اند. فامیلها وهمسایه ها چند تا پلاکارد مشکی روی دیوارهای خونشون نصب کردن. متن یکی از پلاکاردها این بود که: «درگذشت نابهنگام .....» می گم مگه ما درگذشت بهنگام هم داریم؟! پیرمرد 85 ساله بمیره ، به موقع مرده؟ بچه 6 ساله نابجا؟! خدای ما «خدای جانشین علل مجهوله» است...

 

هرگز دمی ز یاد تو غافل نیوده ام، هرگز...

 

منصور 

می دونی؟ واسه زندگی کردن  (زنده مانی نه ها، زندگانی)، واسه اون باید زیاد باشی. خیلی زیاد باید باشی. اون قدر زیاد باید باشی که هر چه قدرم ازت بردارن بازم زیاد باشی. میدونی؟...
حکما بدی خیلی از ماها اینه که خیلی کمیم. واسه همینه که خیلی زود تموم میشیم. هستیما، اما فقط تا یه وقتی. بعد یهو نیگا میکنیم میبینیم که عملا دیگه نیستیم. نه اینکه رفته باشیما، یا اینکه مرده باشیم، فقط تموم شدیم. اشتباه نکنیا، تموم شدن همون مردن نیست... مردن معمولا (دقت کن، معمولا )یه بار اتفاق میفته، تو نفس میکشی میکشی میکشی... بعد یهو دیگه نفس نمی کشی، نمی کشی، نمی کشی.....*  اونموقع خوب مردی. اونموقع دیگه واسه همه آدما مردی. اما تموم شدن ممکنه تو زندگیت خیلی تکرار بشه. اگه آدم کمی باشی، امروز واسه یکی تموم میشی، فردا واسه یکی دیگه... و همین طور این تسلسل ادامه پیدا میکنه و هی واسه همه ته میکشی. درست مثل یه سیگار. درسته که سیگار با سیگار فرق می کنه و شرایط محیطی هم توی ریت ته کشیدنش تاثیر دارن. اما اون چیزی که مشترکه ذاتشونه که ته کشیدنه. اوکی؟ خوب بیشتر توضیح میدم... ببین این زیاد بودنم یه جورایی کیفیه ها. یه سیگار برگ کاپتان بلک رو با یه بسته
کنت لایت مقایسه کن. منم می تونم اون کنت لایت رو تموم کنم. ولی اون برگه کار هر کسی نیس. من بخوام به اون لب بزنم سه سوت از نفس میفتم و کم میارم. اون آدم ِخودشو می خواد. تازشم وقتی دیگه آدمش بیاد و تمومش کنه که دیگه غمی نیست. اسمشم دیگه تموم شدن نمیشه...

آهان. می گفتم که تموم شدن ممکنه تو زندگیت خیلی تکرار شه. آدم کمی باشی، امروز واسه یکی تموم میشی، فردا واسه یکی دیگه. شاید خودتم نفهمی کی تموم شدیا. خیلی حواست باید باشه تا بفهمی. هیشکی هم قرار نیست بهت بگه، میدونی که چرا؟ خوب چون اونوقت دیگه اصلا هیچی نیستی واسه طرف، وجود و ماهیت ذهنی ای نداری واسش. خوب واسه چی باید باهات حرف بزنه که حالا بخواد بگه که "هی فلانی، تموم شدیا"؟ کار دیگه از کار گذشته ...
خلاصه این که خیلی زیاد باش. نذار تموم شی. واسه هیشکی حتی یه نفر...
 مگه اینکه آدمش باشه. آدمش...

از اون مهمترشم اینکه اگه کمی، خریت نکنی بیخودی خودتو زیاد نشون بدیا. این جوری خیلی بدتره. زودتر تموم میشی، میفهمی که؟ دوزت که بالا بره، حکما اون مقدار داروی محدودت زودتر تموم میشه. اینم خوب هم طبیعیه و هم مجرب. و بازم حکما "من جرب المجرب، حلت به الندامه ** ".


* دقت کن دیگه. همه چیزو که من نباید بگم. سه نقطه ته مردنه بیشتر از اونیکی بود.
**حضرت حافظ


پ.ن. خوشگل شدیا کره خر.


همین.
رضا.