رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند

                               اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
                                   باقی همه بی حاصلی وبی خبری بود

 کاشان ٬ یزد٬ اصفهان مثل ذره ای که از پنجره های مسجد شیخ لطف الله رقص کنان وارد می شد و ناگهان محو میشد گذشت. چه کنم که می گویند :مخور غم گذشته٬ گذشته ها گذشته به فکر آینده باش...
پس عزیز ٬ زندگی را سراسر تجربتی بین که از دیگران پند بگیری.عمر آدمی چون هدر گردد جبران پذیر نباشد.

 مشت می کوبم بر در
       پنجه می سایم بر پنجره ها .
من دچار خفقانم خفقان ٬ بگذارید تا هواری بزنم                           
                                    هاهاهاهاهاهاهااهااهاهاها

-شنیدم

محمد امین  

 من دیگه منتظرهیچ کسی نیستم که بیاد

 دل من ازآسمون معجزه اصلا نمی خواد



 


عید سعید غدیر را خدمت تمامی دوستان و سروران  تبریک و شاد باش عرض میکنم.
خداوند ما را به بهره مندی هر چه بیشتر از معارف و برکات اهل بیت نائل گرداند.

 



شب عید است و از قضا به غدیر

فتنه و بخت خواب و بیدار است

چه کسی میرود به خلوت چاه

چه کسی با شب علی یار است

 

 

 




۱- نمیدونم چرا یه مدتیه برای ماشین من اینقدر بلا اتفاق میافته ! بعد از آن تصادفی که شرحش در چند پست قبلی آمد ، چند وقت پیش کنار خیابون توقف کرده بودم و منتظر بودم یکی از دوستان که رفته بود چیزی بخره ، بیاد. یک دفه یه پیکان به رانندگی یک جوانک (!) که محتملا تصدیق هم نداشت ، اومد و بغل به بغل از انتها تا ابتدای ماشین من مالید و رفت! به همین سادگی . علتش عدم تسلط به رانندگی بود. چون من نه دوبله پارک کرده بودم و نه در حال راه افتادن بودم. پارک کرده بودم کنار خیابون . میگفت یه پراید گرفت طرف من ، من هم منحرف شدم به سمت راست و خوردم به شما ! با سابقه ذهنی که از تصادف داشتم قبل گفتم آقاجون برو به سلامت ! بعضی ها میگن ماشینتو چشم زدن ! نمی دونم آخه یه ماشین لکنته(!) چشم زدن داره !!!

 

۲- رفتیم اصفهان و برگشتیم. به خوبی و خوشی و سلامت. مسافرت خوبی بود.قبل از رفتن دلمشغولی هایی داشتم .به هر حال برگزاری یک اردوی چهارروزه با تعداد 120 نفر چندان ساده نیست. ولی به لطف خدا و کمک بی دریغ دوستان ٬ به بهترین نحو انجام شد. مسافرتی بود ساده ، بی دغدغه و مرتب. دو تا موضوع خیلی مهم دستگیرم شد. واقعا آدم هرچقدر که تجربه کسب کنه ، هنوز خامه. هر دوتاش هم توسط دانش آموزا بهم منتقل شد.

کلیسای وانک با بهشت و جهنمش،مسجد جامع هزار ساله ، شبهای زاینده رود (!) که از زور سوز و سرما نشد که بشه ! کارخانه ذوب آهن اصفهان ، دانشگاه صنعتی اصفهان و بازدید ها و سالنهای ورزشی اش، میدان نقش جهان ، هشت بهشت ، چهلستون ، مسجدها ، بازار ، پرسه های زمستانی...والبته بریونی!

همراهان خیلی خوبی داشتم. خدارو از این بابت شکر میکنم.

 

۳- فردا عید غدیره. 
             الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابی طالب علیه السلام.

این عید بزرگ و مهمترین عید ما شیعیان را خدمت همگی دوستان عزیزم که از خانواده سادات هستند تبریک و تهنیت می گویم.( مخصوصا به شما دوست گرامی )

 

۴- چند تا خاطره فراموش نشدنی دارم از این روز.
 تا چند سال قبل ،هر سال روز عید غدیر ، دوستان همدوره ای دبیرستان ، میومدن خونه ما. ما سید نیستیم ولی اونا میومدن ! بیشتر دور هم بودن و بخور بخور مد نظر بود تا عید و این حرفا! سنت شده بود . نمیدونم  چرا. یکی از اون سالها( فکر کنم سال 73) یکی از بچه ها پیشنهاد داد بیاین این جمعی که هستیم با هم عقد اخوت بخونیم. همه قبول کردن. دور تادور اتاق نشسته بودیم. هر کس دستش رو داد به بغلیش( مثل دعای وحدت) و یکی از دوستان ( ممد ج ) صیغه رو خوند و بقیه تکرار کردن. صحنه ش یادم نمی ره . انگار یه ساعت پیش بود. و حالا هیچ کدوممون یادمون نیست اصلا چه کسانی بودن توی اون جمع!! و بعضیها رو سه سال به سه سال هم نمی بینیم. اوضاعیه خلاصه...
اون ماجرا به کنار ، من یه برادر اینجوری دارم. چند سال قبل با یک نفر از دوستان روز عید غدیر این عقد را برقرار کردیم و متاسفانه اون عزیز رو هم خیلی کم میبینم.

شایدحالا هم آدم بخواد با یکی برادر بشه ، اون یکی هم بخواد ، ولی هیچ کدام حرفی به دیگری نمیزند ! چون از نظر طرف مقابل خبر نداره...


خاطره دیگر عروسی یکی از دوستان بود ، عید غدیر چند سال قبل. روز قبل عروسیش( روز قبل عید ) با هم بودیم و دنبال کارهای عروسی. حتی روز بعدش هم باهم بودیم. ولی عروسیش منو دعوت نکرد !!! هنوز که هنوزه نمی دونم چرا! فقط میدونم این کار از یک ذهن با قواعد خشک و غیر قابل انعطاف بر میاد ... تصمیم دارم اگر روزی روزگاری ازدواج کردم ، به هیچ وجه دعوتش نکنم !

 

۵- میخواهم یکی از هفته های آتی در ماه بهمن ،  یک بعدازظهر پنجشنبه بروم مشهد و جمعه عصر برگردم . از دوستان هر کسی منو همراهی میکنه ، قدمش سر چشم. فقط هزینه رفت و برگشت با خودش. محل اسکان و خورد و خوراک رله ست !!!

 

۶- بنا به سنت همیشگی ، آخر پست یه مطلب هم بنویسم:


  آفاق را گردیده ام – بسیار خوبان دیده ام – اما تو چیز دیگری

 

منصور

چه گویم که نا گفتنم بهتر است...

سلام.
این چند هفته نبودم و درگیر امتحانا و انتخاب واحد احمقانه دانشگاه و اینا... و الآنم هرچی بگم عملا غرغر بیخوده...
اما دو تا چیز بگم:
۱- دیدین مدتیه مد شده هر ننه قمری که نه می دونه اسپریچوال یعنی چی و نه اینکه رلیجس یعنی چی فقط محض اینکه کلاس شده تو اورکاتش مذهبش رو میزنه اسپریچوال بات نات رلیجس ...

۲- اینکه نازنین نظام شهیدی، شاعر ، درگذشته.
این هم یکی از شعرای نسبتا معروفش. خدا بیامرزدش...


دمی دیگر
از رویا
باز می مانیم

چنانکه باز می ماند
از بازی
کودک تنهایی
که بادکنک ارغوانیش
یکدفعه می ترکد
و آوار هوایی پاره پاره
در گلو ناگاه...

دمی دیگر
رویا در خانه ی شنی
ته می نشیند

قلعه هایی بی سوار
باروهایی بی عبور خاتونان...

دمی دیگر امّا
عشق را به من بدهید
تا به دیواره های جهان
خطّی
در امتداد خود بکشم

آنجا که باز ماند
من باز مانده ام...

همین.
رضا.

سلیمانی بی نگین!


۱- نمیان آقا ! نمی نویسن !!! از دست من هم کاری بر نمیاد... اعضا همکاری نمی کنن... چی کار کنم . خودم رو بکنم وبلاگ ؟!!!
تا آخر هفته نیستم... میرم نصف جهان... ببینم چراغ وبلاگ تو این مدت روشن می مونه یا سوسو میزنه یا کلا خاموش میشه!

۲- ما موبایل میخواهیم چی کار؟! کبوتر نامه بر برازنده ماست... ما رو چی به موبایل ؟ یه گوشتکوب میدیم دست مردم ٬ ککمون هم نمی گزه که کار نمی کنه... چقدر وقیح...

۳- ما خودرو میخواهیم چی کار... ماشین سوار شدن به سر ما زیادی ست... باید با استر و قاطر اینور اونور بریم... صنعت انحصاری خودرو داریم٬ آشغال تولید می کنیم٬ کسی رو اجازه نمی دیم تو موضوع خودرو نفس بکشه ٬ آشغالهامون رو تا دو سال پیش فروش کردیم به این ملت بدبخت ٬ هر دقیقه هم تهدید میکنیم بنزین گرون خواهد شد ای بیچارگان که تا حالا صدقه میدادیم به شما لیتری ۸۰ تومان !!

۴- خسته میرسم خونه و دیر... ببخشید که من هم کم کار شدم... 

۵- بعضی وقتا فکر میکنم ژاپنی ها باید بیان از من کار کردن یاد بگیرن !!! باور کنید از صبح که میرم تا ساعت ۹ که بر میگردم یک لحظه اتلاف وقت ندارم و همش در حال دویدن و دویدن... امروز وسط ناهار خوردن ( به مدت ۱۰ دقیقه ) سه بار تلفن جواب دادم دو بار موبایل! طوریکه صدای دوستان در اومد...

۶- بد دردیه ! اختیاراتم با وظایفم و توقعاتی که ازم هست متناسب نیست... فرآیند تصمیم گیری و تصمیم سازی جابجا شده... باور کنید چیزهایی هست که من تو خشت خام میبینم ولی بعضا روسای عزیز تو آینه هم نمی تونن ببینن...

۷-

گریه نمی کنم برات ، آه نمی کشم بشین 

حرف نمی زنم بمون ، بغض نمی کنم ببین


۸- این همه آخر نوشته هام کنایه زدم و غیر مستقیم نوشتم ٬ یک بار نمیشه جواب بدی؟

منصور

بین من و تو زمانه دیوار کشید!

۱- این تنها فرشته ای را که از سجود در پای تو عصیان کرد ، به قدرت ابراهیم وار ، در پای خود به خاک افکندی، آزاد شدی ، ابراهیم شدی!
عید قربونتون مبارک!!!
اگر عاشق کشی رسم و مرام خوبرویان است
بکش ما را ، بکش ما را ، که دائم عید قربان است

۲-در ادامه پست ادامه دار قبلی:
عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی فهمیدن و اندیشیدن نیست.اما دوست داشتن ، در اوج معراجش ، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین میکند و با خود به قله بلند اشراق میبرد.

عشق زیباییهای دلخواه را در معشوق میافریند و دوست داشتن زیباییهای دلخواه را در دوست میبیند و می یابد.

عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی ، بی انتها و مطلق.

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن.

عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد.

عشق خشن است و شدید و در عین حال ناپایدار و نامطمئن و دوست داشتن لطیف است و نرم و در عین حال پایدار و سرشار از اطمینان.

عشق.. بعداً !!!

۳- حتما تا حالا یه چیزایی راجع به فیلم«اسکندر» شنیدید! این فیلم که باز یک افتضاح تاریخی دیگر راجع به ایران است با هزینه ۱۵۰ میلیون دلار اعتراض منتقدین و مورخین بسیاری را برانگیخته و خوشبختانه فروش مطلوبی هم نداشته!
در این فیلم « الیور استون » نه تنها صحنه ای از به آتش کشیدن تخت جمشید و کتابخانه های عظیم ایران و دستنوشته اصلی اوستا توسط اسکندر ملعون به نمایش در نیامده بلکه در کمال ناباوری اسکندر در میان شادی و هلهله مردم از میان دروازه ملل تخت جمشید عبور میکند و مورد استقبال ایرانیان قرار میگیرد !!! که اصلا چنین چیزی با اسناد تاریخی هیچ ملتی جور در نمی آید!!! در این فاجعه تاریخی سینما اسکندر صلح طلب منجی ایرانیان است!!! که در جایی یک ایرانی به او میگوید: تو آمدی ایرانیان را از بندگی و بربریت برهانی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

حال تا بحال ما چند فیلم راجع به تاریخ با شکوه ایران و دوران قدرت سرزمینمان ساخته ایم؟!
جمله آخر خیلی شعاری شد ولی در هر صورت ایرونی برقراره همیشه. تا همیشه و ابدیت تاریخ!!!

۴- چند وقته پست های وبلاگ یکی در میان مال من و رئیسه !جسارتا ، دیگر اعضای وبلاگ جای خاصی تشریف دارند که ما هم ...!!! ولی آقا ما مخلصیم یه وقت ...!!!

۵- جانم ز فراق ،رنج بسیار کشید
با رفتن تو ، همیشه آزار کشید
ما همسفر راه درازی بودیم
بین من و تو زمانه دیوار کشید

علیرضا