رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

این راه من بود

درهم بودم برهم بودم اما خودٍ خودم بودم ٬ 
ساده بودم شبنم بودم ٬ زخم گل را مرهم بودم ٬
کارم از نو سرزدن بود٬‌
این راه من بود...
 

¤ یک بار دیگر گیر به صدا و سیما !


یه سریال هست هر شب پخش میکنه با نام فرار بزرگ. در راستای اینکه به مردم بفهمانند ساواکی ها چقدر بد بودند و ایادی دربار و شاه چه آدمهای فاسدی بودند، از نشان دادن هیچ صحنه ای فروگذار نمی کنند ! منقل و وافور، تریاک کشیدن ، قمار بازی، مشروب خوری وغیره و ذلک. عیب نداره؟ بد آموزی نداره؟ حرمت نداره نشون دادن ورق؟ مشروب و گیلاس؟ وافور به اون گندگی عیب نداره و مثلا نشون دادن تار اشکال داره! سنتور رو باید پشت چرخ گاری ماسکه کرد که یکهو کسی نبینه! من که عقلم به جایی قد نمیده... حالا اینا عیب نداره .می ترسم یه وقتی که لازم بشه برای معلوم شدن عمق فاسد بودن این افراد ، کارهای منافی عفتی که انجام میدادند رو نشون بده که اونوقت خیلی ناجور میشه!!! چی بگم...

 

¤¤ دیشب شام دعوت بودم. در یکی از رستورانهای معروف تهران. شب خوبی بود ولی نه خیلی خوب.

گوید که مرا این می مشکین نگوارد               الا که خورم یاد شهی عادل مختار

 

¤¤¤‌ چند روز است که این شعرگونه دائم در ذهن من است. ما یه باغ داشتیم اطراف تهران. تابستانها اونجا بودیم. یک درخت گردو داشتیم لااقل صد ساله . یک بعداز ظهر ، خوابیده بودم زیر درخت ، باد به شاخه های گردو میزد و برگها کنار می رفت و نمی رفت و آفتاب به چشمم می زد و نمی زد. سال سوم دبیرستان بودم .شعر را ندارم . فقط همین قدر خاطرم مانده.

 

خود را شناختم چه کنم

روزها به دنبال هم ، شب را رقم میزدند

از رنگ صبح تا به شب بانگ جرس می زدند

.....

....

از پس آن تناور درخت مست

از ورای لانه های کلاغ

از میان شاخه های گردو

آفتاب به من تلگراف می زد

به رمز مورس آتشین

.....

تو طلیعه ی نوری ، من سکوت خسته ی سرد


 

¤¤¤¤ و مطلب پایانی که مطلع یکی از غزلهای خودم است:
دیدار رخت هرگز میعاد نمی خواهد                 صد قافله از جورت بیداد نمی خواهد

منصور 

هیچ ...


نخست)
اول قدم از عشق سرانداختن است
(قابل توجه کسانی که مدعای عاشق شدن دارند)

آنگاه)
آی بدقولم من، پس چی شد اون تذکره حضرت رئیس؟
(مژده، مژده، تذکره در راه است ...)

پس آنگاه)
گفتم مژده یاد موضوعی افتادم. کسی پیام داد که به دیگر کس بگویم که اشارات را دریاب!
(نکته: آنکس است اهل بشارت که اشارت داند ...)

خیر الامور اوسطها)
بواسطه شغلم با مردان کسب و کار زیاد سر و کار دارم. در ایام ماضیه بازرگانان را طریقی بود که جوانمردانه ببرند و بزرگوارانه بخورند و کسان فرودست را به مال و مهر بنوازند. اینک اما بیزینس منان را مرامی است که به رندی ببرند و به تندی بخورند و فرادست و فرودست را به تیغ ناجوانمردی بزنند. گذشتگان را رسمی بود که به هر شغلی اندرند تجارت را به بازارگان سپارند و خداوندان کسب را راهی بود که پای در ورطه دیگر ننهند. در این زمانه ولی، پیشه وران را رسم شده که به هر سرائی سر بزنند و دیگران را دأب آن است که  پیشه وری در هر شغلی پیش گیرند. بر این نسق است که امورات ملک و ملت با هم به خلط آمده و ...

پیش از دیرگاه)
نک و نال زیاد است اما امید پیش راه. امیدوار باشیم و نگذاریم این شکوه ها زیبائیها را از چشمانمان بربایند.

دیرگاه)
نوشتم تا رسم همکاری بجای آورده باشم که می دانم این سخنان مرا قدر و بهائی نیست با این وزینی که دارد وبلاگ این گروه خشن!!!

ختم کلام)
آقای رئیس ماهم می توانیم استفاده ابزاری از وبلاگ بکنیم؟
(یکی نیست بگه در این صورت فرق رئیس و مرئوس چیه؟)

مخلص همه خوانندگان: محسن

ایران من

امروز
ایران به جوانانش نازد که توانند
 اسب شرف از گنبد گردان بجهانند
در عرصه میدان جهان نام بر آرند
ایران ٬
دیروز به پیران خردمندش نازید
 امروز٬
 ایران به جوانان برومندش نازد
نسلی که تواند ایران را آزادتر ٬ آبادتر ازپیش بسازد
 نسلی که ز اوهام وخرافات گسسته ست
اهریمن نادانی را شاخ شکسته ست!
نسلی که به ظلمت کده جهل نمانده ست
خود را به جهان های پر از نور رسانده ست.
ملتی که تاریخ خود را نداند ناچار اشتباهات گذشته خویش را تکرار خواهد کرد.
بیست وششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران بر تمام ایرانیان مبارک.

محمد امین 

نمی دانم حدیث نامه چون است


امشب با یکی از دوستان مشغول صحبت شدیم٬ سرپا٬ توی سرما ٬ از ساعت
۸ تا ۱۰ شب ! حرفهای خوبی زدیم و مطالب بدرد بخوری رد و بدل شد ولی پاهام به شدت درد میکنه! دو سه تا نکته خوب گیرم اومد. اینکه به رئیس جماعت کار نداشته باش ! دوم اینکه هیچی نگو ! سوم اینکه خوب به دو مورد قبل دقت داشته باش !

 

چند وقت قبل نامه ای از یک دوست بسیار عزیز به دستم رسید که اولش این شعر رو نوشته بود:

 

به قصه های غریبانه ام ببخشائید

که من سنگ صبورم           نه سنگم و نه صبور!

 

دلی میشود از غصه تنگ ، می ترکد

چه جای دل که دراین خانه سنگ می ترکد

 

و آخرش هم این شعر را:

 

بشر چقدر به درمان عشق درمانده ست؟

مگر چقدر از این عمر بی ثمر مانده ست؟

 

چقدر باید بر این گناه تاوان داد ؟

چقدر باید خاموش ماند تا جان داد؟

 

خیلی از این دو شعر خوشم میاد. تا حالا بارها خواندم...

 

منصور

با یاد عشق دیروز سر را نهاده بردار


مطلب اول :

در یادداشت قبل ، یادم رفت درگذشت آقای جعفر علاقمندان – از معاونین وزارت آموزش و پرورش - رو تسلیت بگم. به جامعه آموزش و پرورش ایران و کسانی که ایشان را از نزدیک می شناختند. و همچنین تسلیت می گویم به فرزندان گرامیش ، میثم و حسین همچنین دکتر ظفرقندی و دوست عزیزم عباس ذوقی پور که میدانم واقعا عزادار شد.


آقای علاقمندان بی نظیر بود. یک مدیر واقعی . یک فرد فهیم در امر آموزش و پرورش و یک نفر با سینه ای گشاده و دیدی باز در مسائل آموزشی کشور، چیزهایی که در مجموعه وزارت آموزش و پرورش ما حکم کیمیا دارد.


خیلی ها حرف از وزارت آقای علاقمندان می زدند. من فقط چند بار از نزدیک با ایشان برخورد داشتم ولی درباره کارهایشان زیاد شنیده بودم. سن زیادی نداشت. کار در آموزش و پرورش آدم را از داخل فرسوده میکند . البته اگر دلسوز باشی و وظیفه شناس و دغدغه برای رشد این بخش جامعه که مهمترین آن است ، داشته باشی.

خدایش رحمت کناد. از خوانندگان عزیز تقاضا دارم برای شادی روح آن مرحوم فاتحه ای قرائت کنند.

 

مطلب بعد از مطلب اول  :  راه من...

 

مطلب بعد از مطلب بعد از مطلب اول  :

 یکی از بچه ها هست که سه بیتی می سراید ! نه قالب شعریش مثل آدم است و نه مضامین شعرهایش ! از سروده هایش این را یادم مانده . خودتان قضاوت کنید !


ساقیا بادی بده ، جامی بگیر !

(در این بخش ٬ بی صبرانه منتظر اعلام نظر پیر هرات هستم!) 


مطلب وسطی :

این آهنگ از آلبوم vengelis با نام the lonely shepherd که گذاشتم بک گراند وبلاگ ، به نظر من خیلی قشنگه و با روح و معناست. من با شنیدنش میروم به اعماق ...

 

مطلب دو تا مونده به آخر:

من هنوز خواب می بینم... هر چقدر مسافرت اصفهان آرام و راحت بود ، این دو شب اخیر آی خواب های عجیب و غریب دیدم. خوابهای خفن ! که از خواب پریدن به همراه داشته. خون هم داشته. میگن دیدن خون خواب رو باطل میکنه . نه؟

 

مطلب ما قبل آخر :

 تاحالا دو نفر از دوستان برای آمدن به مشهد اعلام  آمادگی کردند. هل من مزید؟

 

مطلب آخر :   

دل خسته ام از عالم ، دل بسته ام به ساقی

صبرم زیاده  اما ، عمری نمونده باقی

 

منصور