رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

دلم مثل دلت خونه شقایق

 

1- همه چی داره گرون میشه . به سلامتی. نمی دونم کی سود می بره چون از هر کی که می پرسی ناراضیه. حتی بازاری ها.

 

2- اوباما میشه رئیس جمهور امریکا. روابط ما هم با امریکا خوب میشه . چون او یک سیاهه.

 

3- دلاکی سراغ دارید که دل آدمو بشوره؟

 

4- یه مقادیری توی قسمت نظرات فحش خوردیم و این تن که لایق آتش بود ، خاکستر به سرش ریخته شد. یکی از دوستان که احتمالا از من دلخوریهایی داشته، چیزهایی نوشت و بعضی از دوستان به او خرده گرفتند که یک جای عمومی چه جای این حرفا. و این دوست ما فرد سلیم النفسی است که اشتباهش را پذیرفت و دیگر ننوشت. امیدوارم با این سلامت نفسش کدورتهایی که از من به دل دارد را ببخشد و یا اینکه موقعیتی را فراهم کند که جبران کنم. و از او عذر می خواهم .

 

5- وای از وقتی که یک عزیزی ، تو رو پس بزنه . خیلی تحملش سخته.

 

6-  نمی دونم چقدر چشم بیکار داریم که هی ما رو چشم می کنن! باز هم تصادف کردم و این بار با ماشین یکی دیگه. مقصر هم شناخته شدم. البته گمان کنم در دادگاه الهی طرف مقابل مقصر بود ولی در دادگاه راهنمایی و رانندگی توسط یک افسر آموزش ندیده ، در وسط خیابان ، در یک عصر سرد زمستانی شمران،  من مقصر. به چه جرمی ؟ چون دنده عقب می رفتم. حالا طرف اصلا توجه به جلو نداشت و به من زد مهم نیست. گذاشتیم و گذشتیم. نقدا خسارت طرف را دادیم و ماندیم که ماشین امانتی را هم درست کنیم. "ماشین از کسی امانت نگیر یا اگر گرفتی خیلی مواظب باش." این نصیحت جناب افسر بود به من . و نمی دانست که در حقیقت ماشین خود من به امانت گرفته شده بود و ماشینی که دست من بود مال طرف مقابل بود که معوض نزد من گذاشته شده بود که به کارم برسم.

 

و ما ماندیم و کلی شرمندگی و  سر افگندگی و  احساس گناه و احساس دست پا چلفتگی و عذاب وجدان پس از مواجه شدن با یکی از منتسبین به صاحب ماشین که دیدم چهره اش پس از دیدن ماشین تصادف کرده تو هم رفت و جملاتی حاکی از نارضایتی به زبان راند.

حالا....

 

7- می خوام از خودم مطلب در وکنم!

نمی دونم اسم جک ولش مدیر شرکت GE رو شنیدید یا نه. از تمامی شرکتهایی که از سال 1915 و به قبل در امریکا وجود داشته فقط همین شرکت GE  تا حال باقی مانده است. البته شرکت Kodak هم هست که فقط اسمش مونده و عملا ورشکسته ست.

این آقای ولش به خراب کردن و دوباره ساختن خیلی اعتقاد داشته. تفکرات قدیمی را دور بریز و دوباره بساز . و این بوده راز پویایی و ماندگاری شرکتش.

شاید جالب ترین قسمتش ، موضع گیری ولش پس از ظهور اینترنت بوده. او تئوری destroy your business  رو مطرح کرد و با ادبیات اینترنتی گفت اسم سایت ما DYB.com است ! ببینید چه ظرافتی . و اینکه برای پیشرفت باید هر از گاهی تفکرات خودت ، تابو های خودت ، بیزینس خودت ، مسلمات خودت را فرو بریزی و دوباره بسازی . و این است راه ترقی .

و اینکه در مسائل تعلیم و تربیت هم باید دائم ویران کنی و دوباره بنا کنی تا اینکه بایستی سر شیوه ای پوسیده قدیمی که یک زمانی جواب داده و با این نسل جدید  معلوم نیست چه شود.

 

خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش

    بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

که کتاب "قمارعاشقانه" دکتر سروش هم گویا مبتنی بر این بیت این نام را بر خود برداشته است.

 

8- هرگز دمی زیاد تو غافل نبوده ام

 

9- گریه ی شبانه رو جز تو که تسکینی نیست

 

منصور

آپ دیت زورکی!

 

1-      رفتیم اصفهان ، برگشتیم. همین! خوب بود. اردو با بچه های سوم مدرسه. مختصات اردوها در سالهای اخیر تغییرات زیادی کرده است. نمی دانم آتش زیر خاکستر است یا آرامش قبل از طوفان !

 

2-      یه چیز می خواستم بنویسم که دچار خود سانسوری شدم!

 

3-      نمی دونم آدم حرفی نداره باید حتما مطلب پست کنه؟!

 

 مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

 در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست   «فاضل نظری»

منصور

Last time I cried…

 

داشتیم فوت استاد حدادی را به فراموشی می سپردیم که خبر تاسف بار دیگری بما رسید. حسین متولی به دیار باقی رفت. همراه مادرش در اثر سانحه استنشاق گاز متصاعد شده از بخاری. خدایشان بیامرزاد.

باهاشون کلاس داشتم. هندسه سال سوم. بچه خوبی بود . همیشه خنده رو. یادش بخیر. باورم نشد اولش. تا حالا 2-3 تا از شاگردانم فوت شدند ، حس غریبی ست.

 

بنزین بنزین بنزین. تاریخ را انباشته ایم از صحبت درباره سهمیه بندی بنزین و سیراب کرده ایم این تشنه سیراب ناشدنی را. دیگ کرمشون جوشیده 20 لیتر اضافه کردند و ما قراره که راه بریم ! سلامت باشن! کاملا قضیه اون ورودی شهره که مردم گفتن باجه ها رو زیاد کنید !

 

دو روز پیش نزدیک بود که دشمن شاد بشم ! توی اتوبان شیخ فضل الله ( حال میکنید اسم اتوبان رو !) 90 -100 تا سرعت داشتم یکهو درب موتور ( کاپوت جلو) بلند شد خورد تو شیشه و شکست و دید من کور شد. خدا رحم کرد که تونستم اون وضعیت رو جمع کنم و چپ نشد یا به گارد یا ماشین دیگری نخورد. هرکس هم که ماشین رو دید اولین حرفش این بود که تصادف کردی؟ به کجا زدی؟! اصلا احتمال این رو هم نمی دن که اتفاق دیگری افتاده باشه. یاد مثال یکی از دوستان افتادم که می گفت : ما اگه یه دفعه معلوم بشه ایدز گرفتیم اطرافیانمون اصلا احتمال نمی دن که بر اثر فراورده های خونی آلوده یا از طریق دندانپزشکی و آرایشگاه و امثالهم باشه ! همه فکرشون می ره به اینکه بعله ! اونم نه از اون نوعش بلکه از اون یکی نوعش ! سربسته گفتم . نمی شد واضح نوشت .اهل فن فهمیدن چی میگم !

 

امروز یکی از دوستان قدیمی تلفن زد . یکی دیگه از دوستان قدیمی هم اومد به دیدنم. امروز در خاطرات سیر کردم. و رفتم به گذشته ها.

 

ساعت شنی قشنگه. بازی نسرین مغانلو (شایدم مقانلو) . تنها فیلمی که میبینم بیژن امکانیان خوب بازی کرده! اینها هم که هر وقت تدوین سریال جا مونده باشه خلاصه قسمتهای قبل رو پخش میکنن! تایم پخش هم در نوع خودش جالبه. شبهای زوج. خوبه. نگاه می کنم. صریح و دریده ست. تیغ زدن از جوانهای هالو ، رحم اجاره ای ، زنهای مطلقه که مردم با دید بد نگاشون می کنن.

 

 ترا گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

 بدین سان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب

 

منصور

 

 

بابا حدادی رفت

 

استاد عزیزمان آقای ایاز حدادی، دیروز دارفانی را وداع گفت. او که زندگیش وقف تعلیم و تربیت نسل دانش آموز این مملکت بود، پس از ده سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان ، به دیدار معبود رفت و ان شاءالله به خاطرخدمات و دلسوزی های ارزنده اش به این نسل ، در کنار رحمت خداوندی قرار گرفت.

 

ما را در غم و اندوه فرو برد. نه کلمه غم و اندوه که معمولا در این موارد می گویند. تاثر و تالم کلمات کوچکی هستند برای حال من.

 

در پست 24 اردیبهشت امسال ، در مورد ایشان مفصلا توضیح داده بودم.

ان شاءالله مفصل تر در این باره خواهم نوشت.

خواهش می کنم برای شادی روح آن مرحوم فاتحه ای قرلئت کنید.

 

ختم:

 

شنبه 10/9/86 ساعت یک و نیم تا سه – مسجد الرضا (سلام الله علیه) – میدان نیلوفر

 

یکشنبه 11/9/86 ساعت یک و نیم تا دو – نماز خانه دبیرستان مفید

 

منصور

دل بسته ام به ساقی

 

می خواستم پستی طولانی بنویسم اما نشد. تا الان کار داشتم و ساعت 2 شب که که فرداش هم روز کاریست، زمان زیادی ندارم. تلگرافی می نویسم. ایشالا که معلوم بشه چی گفتم!

 

1-      ولادت امام رضا سلام الله علیه بر همه خوانندگان مبارک باد.

 

 

2-      برای بعضی از دوستان مطالب وبلاگ ناراحت کننده ست انگار! از کامنت هاشون معلومه. راه حل ساده ای داره. می تونن به اینجا سر نزنن. به همین سادگی! برا چی میان مطالبی می خونن که پرت و پلاست و مهمل؟! وقت شما گرانبهاست و حتمابه کارهای مهمی رسیدگی می کنید. نیایید تا هم وقتتان گرفته نشود و هم اعصابتان خورد نگردد!

3-      ظرافت ها و ریزه کاریهای تربیتی سریال آل ساینت (پرستاران) بی نظیر است. و همچنین شخصیت پردازی عالی. هر کاری داشته باشم خودم رو به این سریال می رسونم.

4-      در جایی هستیم و با جماعتی طرفیم که سنگ را بسته اند و سگ را رها کرده اند!

5-      سرماخورده ام اساس ! خانوادگی. چهار سال یه دفعه اینجور میشم. نمی دونم نفرین کی گرفته !

6-      سریال مدار صفر درجه تموم شد. با رمبو بازی در آوردن حبیب پارسا! بچه مزلف خوشگل خلوت دختر تور کن (!) رو چی به تیر اندازی و کشتن سه نفر! لامصب از کمیسر مولدوان بیشتر تیر خورد و نمرد. آخرفیلم یه جورایی هندی تموم شد! ولی کلا سریال قشنگی بود. از دیدن و تعقیب کردنش پشیمون نیستم.

7-      نفت از 100 دلار هم بیشتر شد. تبریک به کسانی که بهشون میرسه. من نمی دونم چه حسابیه که نفت گرون میشه ، تو جامعه ما گرونی میشه، ارزون هم میشه گرونی میشه. فعلا که ما بنزین نداریم. کمک !!

8-      دوست داشتم دوستم داشتی منو کشتی ، دوباره زنده کردی

 

منصور