رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

خورشید و از ما گرفتن - شکر شب ستاره پیداست


نمایشگاه کتاب بی رونق بود. انگار ناشران با بی میلی شرکت کرده بودند. کتابهای اصلیشون رو نیاورده بودن! تب کتاب خریدن به گمانم کم شده. کتابهای آموزش ایروبیک و لاغری و همیو پاتی و تست و اینجور چیزا بازار داشت. یکی از دوستان ازم پرسید : فکر میکنی چند درصد کتابهای نمایشگاه حتی یکیشون فروش نره. گفتم
۳۰ درصد. نظر شما چیه؟

به امید خدا پنجشنبه میرم مشهد. هنوز هم اگر کسی میاد بگه که در خدمتیم. با همان شرایط قبل. فعلا که تنهام.
تنهایی شاید یه راهه، راهیه تا بینهایت...

آخر سال تحصیلی شده و داریم می دویم که کتاب رو تموم کنیم. البته نه به هر قیمتی ! نمی دونم چرا تو این چند سال کسی نیست به فریاد ما برسه. والا بالا این مقدار ساعت به این کتاب کمه. این پا در کفش من تنگ است ! آه ! کجایند شاگردانی چون «علی درویش» که مسائل رو میخوردند!!!

زبانم را نمی فهمی
تو خطم را نمی خوانی
چنان بیگانه ای با من
که نامم را نمی دانی

منصور

زنده

الف) آنها به ما گفتند:
بیایید به بهشت برویم
به راه افتادیم٬ جیبهایمان را زدند
در راه بودیم که لباسهای تنمان را نیز به یغما بردند
واینک آنها برای آن که کدام یک بر جنازه ما نماز بخواند٬
با هم دعوا می کنند
واز ما می خواهند اصلح ... . 
-------------------------------------------------------------------
ب)دکتری فهمیده باید دست در درمان زند
تا زنو بهبود یابد حال بیمار وطن
هر که دور از میهن خود در دیار غربت است
از برایش سرمه چشم است دیدار وطن
به که در فکر وطن ٬باشیم وفکر کار او
پیش از آن که کز دست ها بیرون رود کار وطن
------------------------------------------------------
ج) تو به خیر٬ ما به سلامت
عاشقی به ما نیومد
محمد امین

گزارش آماری

 

دو سه روزه می خوام  آماری از بازدیدکنندگان وبلاگ به تفکیک کشورها خدمت خوانندگان ارائه بدم ، جمع و جور کردنش طول کشید. وبلاگ در دو تا سایت که سرویس آماری می دن ثبت شده و یک مورد هم که کانتر خود بلاگ اسکای است ، الحمدلله هر کدومشون یه چیزی نشون میدن ! به هر حال با ترکیب دو تا سایت آمارگیری و مقایسه جداول در روزهای مختلف ، به اعداد و ارقام زیر رسیدم و تا حد زیادی باید به واقعیت نزدیک باشه.این آمار مربوط به حدود ده هزار بازدید کننده آخر است و نام 12 کشوری آمده که بیشترین بازدید کنندها از اونجا بوده ، مجموع بقیه کشورها که تعداد بازدید کنندگانشون کم بوده در قسمتother  اومده.

توضیحا اینکه من هیچ دوست و آشنا درکشورهای آلمان، امارات، اتریش، هلند، روسیه و اردن ندارم و نمیدونم بازدید کننده های اونجا چه کسانی هستن.

بازدید کننده ای که از اسرائیل داشتیم هم چند ماهی هست خبری ازش نیست !

 

1.

Iran

62.5 %

2.

United Kingdom

7.1 %

3.

Germany

5.2 %

4.

United States

4.8 %

5.

United Arab Emirates

4.2 %

6.

Austria

2.2 %

7.

Canada

2.0 %

8.

South Africa

1.9 %

8.

Netherlands, The

0.9 %

9.

Cyprus

0.9 %

10.

Malaysia

0.9 %

11.

Russia

0.6 %

12.

Jordan

0.6 %

13.

Other

4.7 %

14.

Unknown

1.5 %

 

Total

100 %

 

 

این شعر را هم داغ داغ تقدیم میکنم ..... ( ۵ دقیقه است سروده شده)

 

 

مهربانی ها چه شد ، گویا به غارت رفته است

واژه ی تلخ جدایی تا نهایت رفته است

باز هم می بینمت پیچیده ای در کوره راه

اقتباس آخر غم با روایت رفته است

آهوی عشقم خرامان راه در وادی نور

می برد، لیکن همیشه با مرارت رفته است

عشق یعنی امتداد نور در دشت جنون

ممتدم یعنی که هرمت با حرارت رفته است

من نگویم روزگار بی سرانجامی شده 

                                                            شرح بی سامانی ما در حکایت رفته است

سر به بازار پریشانی نهم زین پس ببین   
                                                            آبروی رفته را کز روی عادت رفته است!      

منصور

 

من از تو حرف می زنم.... ترا ادامه می دهم

 

حرف نخست ) در برنامه "نود" دو هفته قبل ، آقای م در مورد آقای پ گفت: "اتوبان رفاقت با ایشان یک طرفه است" کاری به این ندارم درست گفته یا نگفته. به فوتبال هم کاری ندارم. بلکه می خواستم بگم حرف جالبی زده. در اطراف ما کسانی هستن که رفاقت با اونا اتوبان یک طرفه است. شایدم خیابان یک طرفه یا کوچه یک طرفه و امثالهم ! فقط از طرف تو باید به طرف اونا بره. بر عکسش نمیشه. ده بار زنگ میزنی ، یه دفه هم زنگ نمی زنه. صد بار آف لاین میذاری ، دریغ از یک بار جواب. فقط تو باید پیشنهاد بدی، از اون طرف خبری نیست. خلاصه اینکه فقط تو باید بری به سمت او ، او به سمت تو نمی آید.

راه حلش چیه به نظر شما؟

 

دومین حرف ) شکی نیست که قهرمانی لیگ برتر از قهرمانی جام باشگاهها معتبرتر است. حالا چلسی حذف شد که شد! این لیورپولی ها یک کم از خودشون ظرفیت نشون بدن ! یه شرط رو بردن هی نیان اینور اونور بنویسن و جار بزنن !!!

 

بنال سومیش رو ) فصل بهار خیلی خوبی و فایده داره. یکی از خوبی هاش هم اینه که وقتی چشمهات تر شده یا دو قطره اشک ازشون سرازیر شده ، میتونی وجود گرده گل و حساسیت های معمول در فصل بهار و غبار موجود در هوا بر اثر وزش باد را بهانه کنی .

 هنوزم خیس میشه چشمام ، وقتی یاد تو می افتم...

 

چارتا ایاش ) رفتیم مراسم بزرگداشت هفته معلم . مراسمی جمع و جور و خوب بود. از سال قبل که خیلی بهتر بود. سرود ملی -  قرآن - سرود - تواشیح -  تقدیر از پیشکسوتها – مراسم جایزه دار و غیره. فردوس حاجیان (شهرک الفبا) اومده بود وبرای بچه ها برنامه اجرا کرد که دیدنی بود. خاطرات قشنگی هم تعریف کرد. در حاشیه این برنامه یکسری از معلمین قدیم رو دیدم که بسیار خوشحال کننده بود. آقای دکتر شکیبا استاد ادبیات ، آقای خدابخش استاد هندسه ، آقای عزیزی . آقای حدادی استاد زبان انگلیسی به خاطر بیماری نتوانستند در مراسم حاضر شوند. از خداوند برای ایشان شفای عاجل خواستارم. خاطرات شیرین کلاسهای ایشان فراموش شدنی نیست. پا جای پای بزرگان گذاشته ایم و بار سنگینی به روی شانه هایم حس میکنم. از خداوند می خواهم که طاقت بدوش کشیدنش را به من اعطا نماید.

 

پنج پنج ) از مراسم زود بلند شدیم و برای نتیجه گیری (!) نماندیم . یک عروسی دعوت بودیم در اطراف کرج. با بدبختی پیدا کردیم که کجاست. عروس و داماد ، پسر عمو و دختر عمو بودند و عقدشان لاجرم بسته شده در آسمانها. از این رو همه مهمانان فامیل بودند. یک نفر غریبه می اومد تو سالن تابلو بود. چون دیگه فامیل عروس و فامیل داماد معنی نداشت. کلی آدم دیدیم. ماچ بازار بود. دیر که رسیدیم هیچ ، زود هم برگشتیم. خدا رو شکر که اونقدر با این فامیل ها صمیمی هستیم که به حساب دیگه نمی زارن. اون شب چند بار این جمله رو شنیده باشم خوبه ؟ " ایشالا قسمت شما باشه "

 

ششمین افاضه ) طبق آخرین مطالعات صورت گرفته ، مقادیری اضافه وزن موجود می باشد ! تصمیم بر آن شد با ترکیبی از ورزش و کم خوردن به جنگ آن برویم . امروز در اولین مرحله از این مبارزه ، می خواستم صبح برم کوه که دوستان نیامدند و من هم که تنها کوه برو نیستم. عصر می خواستم برم که نشد ! ناهار آبگوشت داشتیم که نمی شد ازش گذشت ! و شب هم رفتیم مهمونی که اگر میوه و شیرینی نمی خوردم بد میشد و بهشون بر میخورد ! خلاصه اولین روز برنامه کاهش وزن که موفق بود تا ببینیم چی پیش میاد !!!

 

و اما ...)

تو چشمتون چه قصه هاست

نگاهتون چه آشناست

اگه بپرسین از دلم

میگم گرفتار شماست

نگاهتون پیش منه

حواستون جای دیگست

خیالتون اینجا که نیست ...

 

منصور

پنجگانه!

-- در ادامه اکتشافات کشف شده به یه چیز قدیمی دیگه هم رسیدم:تفاوت و تضاد تو آدمها خیلی موثر و عالیه که چون مثل تیشه های تیزی هستند که وجود آرام و یکنواخت زندگی رو شیار میزنند تا از تو اون خلاقیت و دگرگونی و دگربینی بیرون بیاد و آدم نیرومند با تضادهای بیشمار جمع نقیضین میشه که که هر موقع از خاصیت به جای خودش که شاید لازمه با قبلی متضاد باشه استفاده میکنه! خیلی بدیهی بود؟!

۴-- در ادامه مطلب قبلی که یادتون باشه راجع به تجربه یه سفر و صحبت با مردم جنوب تو عید بود و : تو اون منطقه یه پسر چهارم دبستانی بود که بهش میگفتن « سید» و میگفتن حاجات برآورده میکنه و مریض شفا میده! از معجزاتش! اونکه یه خانمی بود که ۱۳ سال باردار نمیشد و خلاصه از اونا که همه متخصصین تهران و همه جا سر زده بود و اونوقت این سید به یه شیرینی با دعا و فوت که بعد هم خانم بچه دار شد! منم پرسیدم از کجا معلوم که با اون شیرینیه بوده؟ که گفتن : خانمه هم همینو گفت و اونوقت سید برا اینکه ثابت کنه دعا کرد ، که بچه بمیره و مرد!!! من اینجا حرف از خرافه نمیزنم که مردم منطقه از دوردست میودن که شفا بگیرن و حاجاتشون برآورده شه و مردم اونجام قسم که من شفا یافته اونم!!! خلاصه به ازای هر حاجتم ۲۰، ۳۰ تومن میگرفت که با این حرف همه ما گفتیم که اینم یکی دیگه از اون دکان و بقالی های خرافاته! خودم رفتم که باهاش صحبت کنم گفت: که این خاصیت رو از بابابزرگش به ارث برده و باباش و داداش هاش و بقیه خانواده ندارند که بابابزرگش داشته! بماند که مام گفتیم فال و تماشا که اگه ما هم بخوایم برآورده میکنی؟ که برای ما هم مجانی بود! البته قسطی واسه محرومین اون منطقه هم بود!ما هم یه چیزی خواستیم که بماند چه بود و فعلآ که خبری نیست!بچه های اونجا اکثرآ انسانی میخوندن و ماهم که ریاضی ،نماد نبوغ و استعداد! با یکی از پیش های ریاضیشون که صحبت میکردم میگفت اصلآ رشته ها رو نمیشناسه که بخواد انتخاب کنه که حالا چه پیش آید ولی خب! 
من همسن و سال پسر تو هستم ، تو همسن و سال پدر من هستی. پسر تو درس میخواند و کار نمیکند ، من کار میکنم و درس نمیخوانم. پدر من نه کار دارد ، نه خانه، تو هم کار داری هم خانه ، هم کارخانه ! من در کارخانه تو کار میکنم و در اینجا همه چیز عادلانه تقسیم شده است: وقتی که من کار میکنم ، تو خسته میشوی. وقتی که من خسته میشوم ، تو برای استراحت به شمال میروی. همه کارها به نوبت است: یک روز من کار می کنم، تو کار نمیکنی. روز دیگر تو کار نمیکنی ، من کار میکنم و من...
شاید این باور خیلی از اونایی بود که ما تو مرکز (تهران) این چنینیم .من هم اینها رو نگفتم که آخرش بگم شماره حساب:۰۰۰ آماده دریافت کمکهای شماست و این شاید به تو مربوط نشه و ربط داره به ...! بگذریم که خلاصه تو یکی از روستاها امکان دسترسی به اینترنت هم بود و هرچه پرسیدم چه سایت هایی میرید نفهمیدم که در نهایت آدرس toranjرو بهشون دادم که نمیدونم الان این رو میخونن یا نه!آخرش از دیگر لغات انگلیسی رایج تو اونجا بگم:کپ(cup) و گلاس(glass) لیوان! آرزوی پسرای اونجا خریدن موتور و تفریح موتور سواری!
 
 ۳-- دریا(۵):
خوش نشینان ساحل بدانند          موج این بحر را ، رامشی نیست
دل به امید رامش نبندند                بحر را ذوق اسایشی نیست
تا دریاست دریا ، به جوش است     شورش و موج و گرداب دارد
هرگز از بحر جوشان مجویید           آن زبونی که مرداب دارد

 ۲-- در آستانه جنجال های انتخاباتی و وبلاگ غیر سیاسی ما!
ثابت میکنم که دیکتاتوری و دموکراسی هیچ فرقی ندارند چون در دموکراسی اول رای می دهی و بعد فرمان میبری و در دیکتاتوری نباید وقتت را نفله کنی!

۱--دل است و  باز خیال تو را ،‌ به سر دارد
    که شب ، دوباره ز پسکوچه ها گذر دارد
    دل است و دیده ، چو یک لحظه می نهد بر هم
    تو را و حال تو را ، باز ، در نظر دارد

         علیرضا